به نام او
یادته خونه می ساختیم روی آب
با یه کاغذ و یه سقف پولکی
همیشه می خندیدیم از ته دل
یادته گریه می کردیم الکی
تو می گفتی: مثه باغ غزلی
من می گفتم :مثه باغ میخکی
هیچکسی نمی تونست جدا کنه
ما رو ز ِ هم حالا با هر کلکی
عاشق بودیمو همه مست خیال
اما عشقمون نبود دروغکی
حالا اما دیگه ما بزرگ شدیم
میدونم بیدل شدی راس راسکی
تو میگی:
خشکیده باغ غزلک
ولی تو
هنوز یه باغ میخکی.....
شعر از شیرین نادری مقدم